1- دانشجوی دکتری حقوق کیفری و جرمشناسی، دانشکده حقوق، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
2- دانشیار حقوق کیفری و جرمشناسی، دانشکده حقوق، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران. ، farajihay@modares.ac.ir
3- استادیار حقوق کیفری و جرمشناسی، دانشکده حقوق، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
چکیده: (5457 مشاهده)
پس از الگوهای سهگانهی «سزادهنده»، «بازپرورانه» و «ترمیمیِ» نظامِ عدالت کیفری، جریانی گسترده در نظامِ قضاییِ کامنلا به سمت استفاده از روشهایی جامع و بهینهتر شکل گرفت که در آمریکا به «جنبش حقوقی فراگیر» و در استرالیا به «عدالت غیرترافعی» مشهور شد. در همین راستا، دادگاه های «حل مسأله» یا دادگاه های «عدالت مشارکتی» با رویکردِ درمانیـجبرانی و جهتِ حلِّ اساسیِ مشکلات زیربناییِ متهم/مجرم تشکیل شدند. این دادگاهها با نگاهی جامع به بزهکار، بزهدیده و جامعه و با تلفیقِ الگوهای سهگانه پیشگفته و استفادهی همزمان از شیوههای درمانی و اجتماعمحور و بدون گذار ازِ ضمانت اجراهای سنتی، سعی دارند مشکلاتِ زیربناییِ شخصی (جسمی یا روانی) و اقتصادیِ متهمان و یا برخی مشکلات اجتماعی را برطرف نمایند و نیز از طریقِ به حداقل رساندنِ آسیبهای ناشی از قوانین و عملکردِ دستگاه قضایی، به هدف اصلی نظام عدالت کیفری که اصلاح بزهکاران و پیشگیری از وقوع و تکرار جرم است نائل آیند. برخی از نظامهای عدالت کیفری مانند ایران نیز ضمنِ حفظ ساختار سنتیِ دادگاه های کیفریِ موجود و بدون استفاده از عنوان «حلّمسأله» برای دادگاهها، برخی از اصولِ حلمسأله را با هدف افزایشِ اثربخشیِ تصمیمات، مستقیماً در قوانین جدید خود و یا بهطور غیرمستقیم در رویههای قضایی مورد توجه قرار دادهاند. مقاله حاضر با روش «توصیفیـتحلیلی» و با استفاده از منابع کتابخانهای و بهرهگیری از روش تحلیل محتوا، اصولِ مشترکِ حاکم بر دادگاه های مختلف حلّمسأله را استخراج و ظرفیتهای «قانونیِ» حلّمسأله در نظام قضایی ایران را با مطالعه تطبیقی با کامنلا از منظر عدالت حلّمسأله تحلیل خواهد نمود.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
حقوق تطبیقی دریافت: 1397/9/17 | پذیرش: 1398/5/1 | انتشار: 1398/10/29